«نماینده»/ سعید آجرلو مدیرمسئول روزنامه صبح نو و سایت فردا:
جناب آقای محمد عطریانفر
با سلام و تحیت
ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام اربعین سالار شهیدان ، جنابعالی در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا، به چند نکته درباره مجلس یازدهم اشاره کرده اید که می توان از آن به عنوان فتح بابی برای گفت و گو درباره دو تفکر متفاوت در نحوه اداره کشور استفاده کرد و با توجه به سخنان تان که برخلاف برخی از اصلاح طلبان آکنده از بغض جناحی و رادیکالیسم و غرض ورزی نیست، می توان زمینه تضارب آرا ایجاد کرد. از همین رو در حد وسع و توان و با عنایت به واقعیت های کشور به چند نکته اشاره می کنم.
1- به درستی گفته اید که عملکرد آقای قالیباف با آقای لاریجانی از لحاظ مدل رفتاری و هویت بخشی تفاوت فاحشی داشته اند؛ جمله ای در ذم مدیریت مجلس یازدهم که با تفسیری وارونه و متفاوت از کلام جناب عطریانفر، از آن مدح استنباط می کنم. بدین ترتیب که برخلاف گفته بسیاری از اصلاح طلبان در نقد مجلس یازدهم که 7 سال ناکارآمدی دولت را به مجلس 4 ماهه منتسب می کنند، جمله جنابعالی تصدیقی بر گزاره تغییر مدل مدیریتی و گفتمان مجلس دهم است. اذعان به تفاوت فاحش در مدل رفتاری و هویت بخشی، خود قرینه ای از موفقیت در تغییر ریل ها و مرام ها و مسلک ها در مجلس جدید بوده است؛دوباره جایگاه مجلس احیا شده و پارلمان در حال بازگشت به راس امور است. در این میان حتما جایگاه و رویکرد رییس مجلس و نمایندگان در احیای نهاد پارلمان که در دوره دهم به محاق رفته بود، موثر است.
مجلس دهم علاوه بر اینکه در برآورده کردن خواست های حامیان اصلاحات ناکام بود، در تقنین و نظارت هم نتوانست کامیاب باشد که این کلام نه ادعای نگارنده که برگرفته از سخن اصلاح طلبان است. پس چگونه است که آقای عطریانفر توقع دارند که الگو و مدل ناکام مجلس دهم سرمشق مجلس یازدهم باشد. از همین رو تفاوت فاحش با مدیریت گذشته خود دلیلی است بر اینکه مدل و نمونه واره مجلس یازدهم متفاوت از مجلس ناکام دهم است. بر همین اساس نقد شما به سفر استانی رییس مجلس هم به نظر مبتنی بر پیش فرض های مدیریتی مجلس دهم و دولت اعتدال است که مردم با تمام وجود نتایج آن را لمس می کنند.
2- از نکته اول، برای توسعه بحث استفاده می کنم و به دوگانه شکل گرفته در مدیریت کشور می پردازم. به گمانم دوقطبی ساخته شده توسط اصلاح طلبان و اعتدالیون مبنی بر مدیریت عقل گرا/ بی عقل که برگرفته از تلاش برای توجیه تنبلی و سوء مدیریت و توجیه دفترنشینی آنها شکل گرفته ، قدرت تبیین واقعیت ها را ندارد و وارونه نمایی و واژگون کردن واقعیت است. بیراه نیست که آن را شبیه واژگون کردن حقیقت تفکرهگل برای استخراج ماده گرایی از آن توسط مارکس بدانیم.
واقعیت این است که میان پوپولیسم و نخبه گرایی اگر مانند فاصله میان صفر و یکی نتوان بی نهایت عدد یافت، حداقل یک عدد -راه- می توان پیدا کرد . راهی که در گذشته کشور موجب کامیابی ها شده و امروز هم توان توضیح مشکلات و بیان راه حل برای اداره کشور را دارد؛ راه مدیریت انقلابی و مجاهدانه و به تعبیری "مردم باور" و "مردم محور" که تفسیر فراتر از کمپین و رای از "مردم" ارائه می دهد و به جامعه فراتر از عنصر مادی و جسمانی می نگرد و "روح جمعی" و "وجدان جمعی" را برتر از "اراده فردی" و دایره محدود نخبگانی می پندارد. بنده هم مانند بسیاری از افراد، مخالف ساده انگاری مسائل کشور و دور زدن کارشناسان و ساده سازی راه حل ها هستم اما بر این باورم که روی دیگر ساده سازی مسائل و رادیکالیسم در روش و منش، پاستورنشینی 8 ماهه و بی عقل قلمداد کردن افراد حاضر در میدان نیست. به باورم، حضور در میدان و خطر پذیرفتن و مجاهدت برای مردم با تدبیر و استفاده از نظر کارشناسان و نخبگان تضادی ندارد. هم می توان میانه میدان حاضر بود و هم تصمیم درست و کارشناسانه گرفت. جنابعالی حتما تصدیق می کنید که با مردم سخن گفتن و هم کلام شدن و از نزدیک در جریان امور قرار گرفتن حتما به درک مساله و حل آن بیشتر کمک می کند تا نظرسنجی از درون ماشین. واقعیت این است که تفکر مجاهدانه، شنیدن سخن و کلام و درد مردم را بخشی از روند حل مساله و مشکل می داند و بر خلاف نگرش های پوزیتویستی تکنوکرات ها و بوروکرات ها، جامعه شناسی "همدلی" و "انتقادی" را کاربردی تر وموثرتر می داند که در نهایت به فهم و درک جامعه و گفت و گوی موثر با افکارعمومی ختم می شود. از این نگاه، حتما مدیریت مجلس یازدهم با مدیریت دولت اعتدال و مجلس دهم و مدیرانی چون آخوندی و نعمت زاده و واعظی و کثیری از این افراد تفاوت فاحش دارد و طبیعی است که رویکردها و ایستارهای متفاوت، هویت های مختلف می آفریند.
3- با عنایت به نکات فوق، آنچه جناب عطریانفر به عنوان حیرت و سردرگمی و بی هویتی مجلس توصیف می کنند، نوعی تلاش برای مسلط کردن گفتمان به تعبیر فوکویی با استفاده از بازنمایی رسانه ای است که سالها از جانب اصلاح طلبان به عنوان سند بالادستی عملیات روانی مورد استفاده قرار گرفته. اکنون هم با همین شیوه و نگرش قدیمی که در آن تخریب رقیب نقش اصلی و اساسی ایفا می کند، اصلاح طلبان ایرانی به نیابت از چپ های ارتدوکس همان سنت را پی می گیرند و با تعریف رقیب همان گونه که خود می خواهند و نه بر اساس واقعیت، تلاش می کنند افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند؛ غافل از آنکه اگر آنها برای تخریب رقیب نیاز به بازنمایی و وارونه سازی واقعیت دارند، اما جریان انقلابی برای سخن گفتن فقط لازم است که یک آیینه مقابل بهارستان دهم و پاستور و بهشت بگذارد تا واقعیات بدون دستکاری در اختیار مردم قرار گیرد؛ چنین است حکایت عملکرد اصلاح طلبان که روی زمین؛ "تقریبا هیچ" و نزد حکومت و رقیب طلبکار. چه خوب بود این طلب کاری با واقع نگری و شجاعت همراه می شد تا اگر ایشان جوالدوزی به دیگران می زنند، سوزنی هم به خود زنند و مسئولیت جناح خود در این وانفسای اقتصادی را بپذیرند و صادقانه از مردم عذر بخواهند. راه و مرام اما چیز دیگری است متاسفانه. در به همان پاشنه قبل می چرخد و این جریان سیاسی همچنان "رندی" می کند و بر مشی قدیم اصرار دارد. از همین رو این سوال همچنان مطرح است که نسبت "قدرت" و "مسئولیت" نزد اصلاحات چگونه است که در آستانه اتمام دوره قدرت از کمبود اختیارات می گویند و برای انتخابات تازه وعده می دهند و دعوت به رای مجدد می کنند. چنین تناقضی که مثالش دوگانه نامه عبدی/ دعوت خویینی هاست را تا کنون پاسخی نیافتم جز آنکه یا در پنهانش بی صداقتی خانه دارد و یا ناهماهنگی و تشتت. به قول یکی از هم مسلکان شما، گویی اصلاح طلبان فقط در کسب رای کامیاب اند و برای بعد از رای برنامه و تدبیری ندارند.
با این توصیف رواست که حمله به مجلس یازدهم و قالیباف را از جانب جماعت اصلاح طلب بخشی از برنامه انتخاباتی 1400 بدانیم که قصد دارد با پرش از پاسخ به سه گانه بهارستان-پاستور-بهشت اصلاح طلب ، از بهارستان یازدهم به عنوان کمپین منفی خود در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بهره بگیرد و رقیب را به چالش بکشد. چنین راهبردی بر فراموشی خاطره جمعی بنا شده که به نظر بیش از آنکه زیرکانه باشد، ساده دلانه است. حیرت و سردرگمی و بی هویتی بیشتر از آنکه متناسب با امروز مجلس باشد را می توان توصیفی از مجلس دهم و دولت دوازدهم دانست که مکرر در بیان اصلاح طلبان آمده است که بیشتر از آنکه برای مرزبندی با دولت باشد، نشانه ای از تلاش اصلاح طلبان برای فرار از باتلاقی است که دولت در آن گرفتار آمده. هر چند گریزی برای نجات از آن وجود ندارد. مخصوصا آنکه آنها به جای تمکین به "النجاه فی الصدق" راه را در فریب افکارعمومی می دانند. نتایج انتخابات مجلس یازدهم می توانست برای اصلاح طلبان بزرگ ترین آموزگار باشد اگر قصدی برای درس گرفتن وجود داشت.
4- آقای عطریانفر، واقعیت این است که دولت آقای روحانی بزرگ ترین ضربه را به ماهیت وجودی "دولت" در ایران وارد کرده و درست در زمانه ای که بعد از بحران کرونا نقش دولت در جهان اهمیت فزون تری یافته و نوعی "نهادگرایی" و حتی "کینزیسم" مقابل نظریه های حداقلی دولت خودنمایی می کند الگوی حاکم بر دولت جناب روحانی همچنان، به تعبیری "هایکی" و "ریگانی" و "تاچری" است. اگر دولت روحانی را به گفته برخی حامیانش بر مبنای لیبرالیسم کلاسیک تعریف کنیم واضح است که از اصلاحات و تجدیدنظرها در لیبرالیسم کلاسیک عقب افتاده و همچنان نگاه محافظه کارانه و سنتی به نقش دولت دارد. اگر با نگاه دولت اقتدارگرای- بوروکراتیک به دولت روحانی بنگریم که نزدیک به نظریه توسعه دکتر سریع القلم در کشورهایی مانند ایران است و بر اساس توسعه نخبه محور پیش می رود و هم راستا با ایده های جناب روحانی است، باز هم دولت حسن روحانی نه مقتدر است و نه توسعه خواه. با این وجود اما گمان می کنم وصف "دولت منفعت طلب" و "دولت سرمایه داری" بهترین و گویاترین وصف برای دولت حاضر است؛ نه از باب ناسزا و دشنام که از موضع یک دانشجوی علوم سیاسی که بیشتر از بیست سال از عمرش را در این وادی پرسه زده . از همین رو فقره هایی چون دلار 4200 تومانی و غایب بودن در جامعه و پوپولیست دانستن و بی عقل دانستن همدلی کنندگان با ملت، خونسردی دولت در قبال آسیب دیدگان کرونا، تعطیلی مسکن مهر، بی عدالتی حاکم در چرخه تخصیص و توزیع محصولات مختلف را و در عین حال بهره بردن بسیاری از سرمایه داران کلان از فرصت ها مانند بانک سرمایه و صندوق فرهنگیان، مدیریت نامناسب کرونا از جانب دولت و درعوض، متلاشی شدن "تولید کوچک" و نحیف شدن خرده بورژوازی و فقیرتر شدن فقرا را قرینه هایی برای توصیف دولت سرمایه داری و البته منفعت طلب می دانم؛ چه آنکه هر جا منفعت و سود حاکم است می توان رگه هایی از مدیریت و اراده برخی دولتی ها را دید و احساس کرد. دولتی که در بعد اقتصادی، سرمایه داری را نمایندگی می کند و به تعبیری نماینده خواسته ها و منافع طبقه بورژوا است و به دشمن حامیانش یعنی طبقه متوسط جدید و به چاقویی علیه طبقه فرودست تبدیل شده.
با این توصیف، بهتر است این گونه جمع بندی کنیم که دولت حاضر در زمینه اداره و مدیریت و تدبیر بسیار ضعیف و ناقص و بی برنامه و در عین حال هوشمند در استفاده از منافع به جلو می رود. دولتی علیه کارکرد دولت در جوامع مدرن که نوعی از "بی دولتی" را بر کشور حاکم کرده است. در این میان منطقی نیست که از نقش اصلاح طلبان در تولد و تاسیس این دولت بگذریم و نقش مجلس دهم را در این مسیر از یاد ببریم. بخش زیادی از چالش امروز اقتصاد کشور به واسطه بی عملی و رخوت و سکوت و منفعت طلبی مجلس گذشته بوده. در این میان حتما نمی توان رویکرد مدیریت مجلس قبل را در کنترل نکردن اوضاع، نظارت نکردن بر دولت و بخش تقنینی نادیده گرفت. امیدوارم برادر ارجمند جناب عطریانفر نظر خود را درباره رویکردهای دولت و مشارکت اصلاح طلبان در شرایط فعلی بیان کنند.
در چنین شرایطی از جناب عطریانفر تعجب میکنم که چگونه تلاش مجلس برای محافظت از مردم و حمایت از جامعه و به عهده گرفتن نقش سپر در مقابل تصمیم های دولت را تبلیغاتی و بی خاصیت تفسیر می کنند و در حالی که دولت از پاافتاده، دویدن و تلاش مجلس را به سیاسی کاری تقلیل می دهند. دولتی که نتیجه و حاصل هم طیفی های ایشان و جریان اصلاحات بوده است.
5- لقب دیگری که می توان برای دولت فعلی برگزید، دولت "اشرافی" است. اگر انقلاب اسلامی عزم برداشتن مرزها و حائل ها میان دولت و ملت، مردم و مسئولان در پی خرق عادات نامناسب سنتی در تاریخ ایران داشت و مردم را نه به عنوان رعیت و پیاده نظام در راس امور که در متن وقایع و حوادث و تصمیم ها می پسندید و بر خلاف دموکراسی "پولیارشی" فراتر از کارتل ها و سرمایه دارها معتقد به مردم سالاری است اما دور از واقعیت نیست که جریانی در طول این سالها در لباس چپ و راست با این اصل سر سازگاری نداشتند و گاه در لباس راست محافظه کار و مدرن و گاه درهیبت چپ سنتی بر
دولت ها و نهادها غلبه یافتند. قصد ندارم وارد مصادیق شوم که گزاره ها خود مصادیق را در ذهن بالا می آورند. متاسفم که بگویم دولت فعلی خلق و خوی اشرافی را بار دیگر در کشور زنده کرده که تردید ندارم روح بزرگ انقلاب اسلامی این عارضه را خواهد زدود و به زودی دولت به مردم بازخواهد گشت. گرچه به نظر این تفکر نخواهد مرد و دوباره خود را در صورت های جدید بازتولید خواهد کرد که مصداقش همین زنده شدن راست میانه اعتدالی پس از شکست تفکر کارگزاران در سال 76 است. گرچه مردم آقای ناطق نوری را ادامه کارگزاران و هاشمی می دانستند غافل از آنکه حزب کارگزاران کمی زودتر از محل حادثه جسته بود و لباس اصلاح طلبی به تن کرده بود. غرض آنکه اصلاح طلبان در این تفسیر انحرافی از جمهوریت که منجر به تسلط روحیه نخوت و تکبر در دولت شده حتما شریک و مقصر هستند و باید پاسخگو باشند.
6- زیاده گفتم اما به نظر لازم است برای جمع بندی این نوشته چند خطی از مدیریت مجاهدانه و انقلابی و مردم باور در حد بضاعت خود بنویسم. از مثال نقض و برهان خلف استفاده می کنم که مدیریت انقلابی حتما مدیریت به شیوه دولت اعتدال نیست که رییس دولت محترم حدود 8 ماه است که در پاستور یا سعدآباد نشسته اند و با رییس دفتر معتمدشان امورات را تدبیر می کنند. توقع زیادی نیست که در این وانفسای گرانی و کرونا پا بیرون از دفتر بگذارند و به عنوان رییس جمهور سخن جمهور را بشنوند. رییس جمهور نماد و نماینده و منتخب ملت است و اگر کلمات بهتر به استخدام درمی آمدند کلمه درست برای رییس جمهور در نظام اسلامی "خادم المله" است اما گویا فقر کلمات یا اشتباه در گزینش آنها موجب تفسیر نادرست از واژه شده و روحانی به واقع در جایگاه "رییس ملت" نشسته است غافل از آنکه او در ادبیات دینی و شیعی غمخوار و همدرد و مسئول امور مردم است و در ادبیات علوم سیاسی وکیل مردم . حتی اگر او و دوستانش جانب ادبیات دینی را هم لحاظ نکنند با ادبیات غربی هم چیزی بیشتر از منتخب و وکیل ملت نیستند که درهمان ادبیات، جانسون و ترامپ و خیلی از اینها، میان مردم رفتند و حداقل ژست به جا آوردن حق وکالت را به خود گرفتند. حال آنکه در نظریه دولت دینی امام بزرگوار، این مسئولیت وظایفی بس دشوار بر دوش مسئول اجرایی می گذارد. متاسفانه اما آقای روحانی بر همان عهد قدیم استوار است و بر صندلی ریاست سوار. اندوه آور است و حزن انگیز.
به قاعده برهان خلف، "مدیریت انقلابی" حتما چنین مدیریتی نیست. اهل نشستن و دستور دادن به متن حادثه از مرکز نیست. اهل 8 ماه خانه نشینی نیست. اهل به خط زدن است که اگر فرمانده از سربازان جلوتر به خط نزند، سرباز را انگیزه و توانی برای شجاعت نیست. اهل پروتکل بازی برای توجیه عافیت طلبی نیست و گره گشایی از مردم را قربانی پروتکل نمی کند. مثال بارزش شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی که هم خداباور بود و هم عاشق مردم. به قول رهبر بزرگوارمان هم اهل تدبیر و عقل بود و هم شجاع و نترس. که ترس برادر مرگ است و بی تدبیری آفت سطحی نگری.
فراتر از کنایه های آقای روحانی به آقای قالیباف اما جدال، جدال دو تفکر است. در فقره اخیر سخن آقای روحانی به خوبی ماهیت متفاوت دو تفکر را تصویر می کند. در حالی که سیل تورم و ناکارآمدی در حال بردن مردم با خود است، فرد به ظاهر فرمانده، رفتن میانه میدان را با بی عقلی مترادف می داند. واکنش افکارعمومی در این مورد کاملا وزن این تفکر را در جامعه نشان داد. تفکری که نشسته و عافیت طلبانه اقتصاد را به سیاست خارجی گره زد که این بزرگ ترین لطمه اصلاح طلبان و اعتدالیون به منافع ملی است که در تثبیت چرخه سیاست خارجی- اقتصاد- سیاست داخلی کوشیدند و تصویر نادرستی از قدرت و توان کشور در سطح بین المللی ایجاد کردند. تفکر نواصول گرایی و جهادی اما مخالف تعامل با جهان نیست اما حتما با نگاه از سر وابستگی و ساده دلانه با دنیا مخالف است. همان طور که نمی توان مسائل داخلی را با ساده سازی حل کرد در سطح روابط بین الملل هم نمی توان بدون توجه به ذات آنارشیک این روابط، منافع خود را به یک حزب غربی گره زد. روابط خارجی درست و از سر اقتدار زاییده نگاه درست به تاریخ ایران و روح و معنای اسلام است. نگاه درست به غرب نه باید از سر شیفتگی و ارادت باشد و نه از سر تنفر. غرب نه به عنوان دوست که به عنوان رقیب شرق باید نگریسته شود. تعریف درست ایستار کشور به غرب از "بازگشت به خویشتن" و بازتعریف "هویت" ایرانی و اسلامی می گذرد که متاسفانه راه روشنفکرانی چون سید جمال و جلال و شریعتی در رجوع به خود و بازیابی هویت خودی در مقابل دگر "غرب" در محفل کیان و ادبیات سروشی بدل به توجیه واقعیت غرب و مسالمت جویی با غریبه شد. این چنین است که از دل روشنفکری دینی، نه بازگشت به خویشتن و احیاگری مذهبی که نوعی خوشبینی به غرب پدید می آید و غرب از جایگاه خصومت به صندلی دوستی می نشیند. ثمره چنین نگرشی است که در سیاست خارجی ، عنصر قدرت را نادیده
می شمارد و می گوید که دوره موشک گذشته، اقتصاد را به چنین نگرشی گره می زند و کشور را همواره معطل انتخابات ها در غرب نگاه می دارد و در عرصه دولت داری، از قدرت مردم که منجر به قدرت ملی می شود، غافل می ماند و منشا غیر درونی برای قدرت جستجو می کند. از این رو در سطح روشنفکری حتما نیاز به بازتولید روشنفکران ملی و بومی معتقد به "بازگشت به خویشتن " داریم تا از دل آن باور و عینیت "ایران قوی" شکل بگیرد.
با این تفاسیر حتما رقابت بین این دو تفکر حتما ادامه خواهد داشت. تفکر غرب را "دوست پندار" در مقابل تفکر متکی به قدرت داخلی که گفت و گو با جهان را متکی به قدرت می پسندد نه از سر اضطرار. تفکر دوم چهارراه استانبول را به واشنگتن دی سی گره نمی زند در عین حال از سخن گفتن با دنیا هم فرار نمی کند. این مصاف پایان پذیر نیست و هر بار در شکلی جدید خود را بازمی آفریند. با این تفاوت که این بار تفکر غرب گرا نتیجه عملکرد خود را در 7 سال گذشته پیش روی مردم قرار داده و گریزی از آن وجود ندارد. هر که تفکر غرب گرایان را نمی پسندد طرفدار جنگ نیست . همان گونه که هر که سخن از گفت و گو می کند، واداده نیست. در میانه می توان راهبردی را یافت که متکی به توان و ظرفیت داخلی است و امیدوار به توان و نیروی خود نه خنده بیگانه. رقابت این دو تفکر فراتر از افراد، رقابت نمادها است؛ گاهی مرحوم هاشمی ، گاهی روحانی و شاید گاهی لاریجانی یا ظریف.
همت من در این نامه بر بیان استدلال های جریان انقلابی و واقعیت های کشور و اشاره به حجم بالای وارونه نمایی اصلاح طلبان از شرایط امروز دولت و مجلس بود که امیدوارم جسارت و زیاده روی به آقای عطریانفر در آن صورت نگرفته باشد که جدا از تفاوت نگرش، ایشان هم به رسم سن و هم کسوت بر بنده مقدم هستند و احترام ایشان واجب.
نظر شما